هنر گرهزنی، مهارتی از دستان ایرانی، از خاک ترکمنسرای اصیل به قلب جهان
در دل دشتهای گسترده ترکمنسرای ایران، جایی که باد برگههای زندگی را از روی خاک میخواند و هر دانه شن، داستانی از صبر، اصالت و هنر را در خود دارد، زنی ایستاده است که با هر گرهای که در فرش میزند، یک...
در دل دشتهای گسترده ترکمنسرای ایران، جایی که باد برگههای زندگی را از روی خاک میخواند و هر دانه شن، داستانی از صبر، اصالت و هنر را در خود دارد، زنی ایستاده است که با هر گرهای که در فرش میزند، یک بخش از هویت ملی را دوباره زنده میکند. او تنها یک بافنده نیست؛ او فرهنگساز است، آیندهساز است، و مهندس امید در میان روستاهایی که سالها در سایه فراموشی ماندهاند.
قربان تاجپوری، زنی با چشمانی پر از رویا و قلبی سرشار از عشق به سرزمین، نه تنها به عنوان یک کارآفرین زن در حوزه صنایع دستی جایگاه دارد، بلکه به عنوان نمادی از مقاومت در برابر تضعیف فرهنگ محلی، احیای هنرهای ریشهای و ایجاد امید برای جوانان روستایی، نامش را در تارپود فرش تاریخ حک میکند.
این داستان، روایتی است از عشق به خاک، وفاداری به ریشهها، و مبارزهای آرام اما پرشور برای حفظ هویت ملی در برابر جهانیشدنِ بیروح. داستان زنی که با دستانی خسته اما پر از ایمان، نه فقط فرش میبافد، بلکه آیندهای پایدار برای نسلهای آینده میبافد.
ترکمنسرای اصیل، سرزمینی از عشق، هنر و مهربانی
در گفتوگویی صمیمی و پر از احساس، قربان تاجپوری با عرض سلامی گرم به دوستان و هموطنان، از عشقش به ترکمنسرای اصیل سخن میگوید: «من به عنوان یک ترکمن، به میهنام ایران افتخار میکنم. جایی که مردمش خالصانه، مهربان و با شخصیت هستند. اینجا نه فقط خاکی است که زندگی میکنیم، بلکه سرزمینی از ارزش، ایمان و هنر است.»
او که بیش از چهل سال در حوزههای هنری و صنایع دستی فعالیت داشته و در ده رشته تخصصی فعال است، با افتخار از نقش فرش دستباف به عنوان نمادی از هویت ملی میگوید: «قالی، تنها یک شیء تزئینی نیست؛ قالی قلب بیننده را تسخیر میکند. زمان از قدمت آن کم نکرده، بلکه هر روز ارزشش را بیشتر کرده است. قالی، فرهنگ ملتها را زیبا میکند، به ویژه فرهنگ ما ایرانیان که در هر گره آن، تاریخ نفس میکشد.»
اما تاجپوری فقط به گذشته نمینگرد؛ چشمانش به سوی آینده است. او درباره چالشهای جوانان و ضرورت ایجاد بستر مناسب برای اشتغال و ارتقای هویت ایرانی میگوید: «ما ایرانیها همه ثروتمند هستیم، اما پولدار نیستیم. چرا؟ چون پولدار شدن نیازمند سواد مالی، آگاهی و برنامهریزی است. ما باید یاد بگیریم چگونه از ثروتهای فرهنگی و طبیعی خود، درآمدزایی کنیم.»
در این راه، او با کمک تیم فنیِ متعهد و دلسوز، در منطقه مراوهتپه و دیگر نقاط روستایی، پروژههایی را راهاندازی کرده تا زیرساختهای لازم برای اشتغال جوانان فراهم شود.
«ما نمیخواهیم جوانان از روستاها بگریزند. میخواهیم بستری بسازیم که از خانه بیرون بیایند، در مجموعههای محلی کار کنند، و با دستان خود، هنر پدران و مادربزرگهایشان را زنده نگه دارند.»
اما نگرانی او فراتر از اشتغال است. او از سردرگمی جوانان امروز سخن میگوید و با صدایی لرزان میگوید: وقتی به جوانان نگاه میکنم، خجالت میکشم که چه پیامی به آنها بدهم. چه راهی به آنها نشان دهم؟ اما یک چیز را میدانم باید روستاهایمان را بشکافیم. باید به سرزمینهای قدیمی خود برگردیم، هنرهای پنهان در آن را بیرون بیاوریم. ما در این زمینه هیچ رقیبی در جهان نداریم، جز خودمان.»
او در ادامه با اشاره به بازارهای جهانی، از جمله چین و ژاپن، تأکید میکند که هنر ایرانی، به ویژه فرش دستباف، در تمام دنیا مورد احترام و تقاضاست:«چینیها فرش ایرانی را میخرند، میفروشند و به عنوان دارایی ملی خود معرفی میکنند. اما فرش ما جان دارد، قلب تپنده دارد. من با جان و دل خود را در هر گره آن میگذارم، چون میدانم که هر گره، یک نفس از فرهنگ ماست.»
اما در میان تمام این امیدها، صدایی تلخ هم از دل تاجپوری بیرون میآید: ناامیدی از برخی مسئولین. او با لحنی شکسته و صادقانه، از رفتارهای سطحی و بیثبات برخی مسئولان انتقاد میکند:«متاسفانه بعضی مسئولین فقط برای عکس گرفتن و رزومهسازی میآیند. هر چند وقت یکبار سری میزنند، عکس میگیرند، وعده میدهند، و دوباره ناپدید میشوند. کاری از آنها بر نمیآید. ما از این رفتارها خستهایم.»
اما او ناامید نیست. در میان این تلخی، پنجرهای به سوی امید باز میکند:«البته بعضی مسئولین هستند که دلسوزند، دلسوز واقعی. آنها نه به دنبال عکس و عنوان، بلکه به دنبال تغییر واقعی هستند. به آنها امیدوارم. امیدوارم که روزی را ببینیم مسئولیت نه فقط یک عنوان، بلکه یک تعهد باشد.»
“برند ایرانی با نام دیگری به دنیا عرضه میشود”
اما درد دیگری هم در دل تاجپوری است؛ دردی که از قلب صنعت و فرهنگ ایرانی میآید. او درباره اینکه فرشهای اصیل ایرانی با نام برند پاکستانی، هندی، اماراتی و… با قیمتی ناچیز به بازار جهانی عرضه میشوند، میگوید: «درد دارد که ببینی برند ایرانی، با نام دیگری و با قیمتی نامناسب به دنیا فروخته میشود. اما من ناراحت نیستم. چرا؟ چون میدانم آینده خواهد فهمید که این هنر، این گره، این رنگ، و این نقش، ایرانی است. چرا که فقط ایرانی خواهد ماند.»
او با قاطعیت تأکید میکند:«برای من مهم این نیست که فرش با چه نامی و چه قیمتی فروخته شود. مهم این است که تولید شود، و به دست مردم برسد، که درآمدزایی کند، که به زنان روستایی کشورم معیشت بدهد. این، اولویت من است.»
اما سپس لحن او تیز میشود و به سمت مسئولین نشانه میرود: «اما مسئولین باید ناراحت باشند. آنهایی که سوگند خوردهاند به خدمت به مردم و به ایران. آنها باید بپرسند چرا نیاز است که هنر ما با نام دیگری به دنیا عرضه شود؟ چرا برند اصیل ایرانی نمیتواند در بازار جهانی ایستادگی کند؟ چرا باید از پشت درها فروخته شود؟»
«آنها باید نگران باشند که چرا در حال حیفکردن بیتالمال، گرفتن عکس یادگاری و رزومهسازی هستند، در حالی که فرهنگ و اقتصاد کشورشان از زیر پا میرود.»
پیام به جوانان: بازگشت به ریشه، بازسازی آینده
در پایان، پیام تاجپوری به جوانان و دختران و زنان ایران، فراخوانی است به سوی ریشهها: «فقط یک کار از شما میخواهم روستاهایمان را بشکافید. به گوشههای دورافتاده بروید، با پیرها صحبت کنید، الگوهای قدیمی را جمعآوری کنید، و این هنرهای زیبا را احیا کنید. جهان به این هنرها نیاز دارد. ما محتاج این هستیم که فرهنگمان را فراموش نکنیم.»
قربان تاجپوری، با دستانی که سالها گره زده و قلبی که برای سرزمینش میتپد، نه تنها یک صنعتگر، بلکه نمادی از مقاومت در برابر فراموشی، و نمادی از امید به آیندهای روشن با ریشه در گذشته است.
نکته قابل تأمل بازار کسب و کار:
در عصری که جهانیشدن و بازارهای رقابتی، فرهنگهای محلی را به سوی یکنواختی و فراموشی سوق میدهند، هنر دستی ایرانی — به ویژه فرش دستباف — نه تنها یک کالای اقتصادی، بلکه سندی زنده از هویت ملی است. قربان تاجپوری با تبدیل هر گره به گرهای از مقاومت فرهنگی، نشان میدهد که توسعه اقتصادی پایدار، تنها از طریق احیای ریشههای فرهنگی و تقویت مشارکت زنان و جوانان روستایی ممکن است.
اما اینجاست که تناقضی تلخ آشکار میشود: هنر ما ارزش جهانی دارد، اما برند ما ضعیف است. فرش ایرانی در بازارهای بینالمللی با نام دیگر و قیمت ناعادلانه فروخته میشود، در حالی که مسئولین بیشتر به «عکس گرفتن از کارگاه» علاقه دارند تا «ایجاد زیرساخت برای عرضهٔ مستقل». این نه تنها یک معضل اقتصادی، بلکه شکستی ساختاری در مدیریت فرهنگ و اقتصاد است.
وقتی یک زن روستایی ساعتها برای گره زدن به فرش وقت میگذراند، او فقط درآمدزایی نمیکند؛ هویت ملی را حفظ میکند . اما وقتی این فرش با نام دیگری به فروش میرسد، فرهنگ ما سرقت میشود و اقتصاد ما تضعیف میشود .
پس سؤال اساسی این است:
آیا توسعه یعنی فروش هنر ما با نام دیگران؟ یا توسعه یعنی اینکه با افتخار بگوییم: «این فرش، ایرانی است» و آن را با ارزش واقعیاش به جهان عرضه کنیم؟
قربان تاجپوری با دستانی خسته اما پرافتخار، به ما یادآوری میکند که آینده اقتصاد ایران در گرو حفظ فرهنگ است، نه فروش آن به صورت تخفیفخورده. و شاید روزی برسد که نه فقط فرش، بلکه هر محصول ایرانی، با نام ایران و با افتخار ایرانی، در دنیا شناخته شود.
تا آن روز، مثل تاجپوری، باید گره بزنیم؛ نه فقط به فرش، بلکه به امید
«قربان تاجپوری»؛ از گرهزنی فرش تا بازگویی عشق به ترکمنسرای اصیل و آیندهسازی با هنرِ پا به سرزمین ایران
سکینه جافرنوده – خبرنگار روز / بازار کسب و کار